ویل لقوم یلبسون ما لم ینسجوا
وای بر قومی که می پوشند آنچه را خود نمی بافند
رسول اکرم (ص)
تعریف
تا کنون تعریفی که جامع و کامل بوده و از نظر کلیه کارشناسان مورد تایید باشد برای کلمه صنایع دستی وضع نشده و در منابع گوناگون دارای تعاریف مختلفی است. مانند؛
دایره المعارف بریتانیکا:
صنایع دستی به آن گروه از صنایعی گفته می شود که مهارت، ذوق و بینش انسان در آن نقش اساسی دارد.
علی اکبر دهخدا:
آنچه با دست ساخته می شود، از قالی و پارچه و ساخته های فلزی و ....
دکتر معین:
صنایع دستی شامل صنعت هایی است که دست در آنها دخیل باشد. مانند پارچه بافی و قالی بافی.
اما در یک کلام، صنایع دستی به آن گروه از صنایع اطلاق می شود که تمام یا قسمت اعظم مراحل ساخت فراورده های آن با دست انجام شود و در چهارچوب فرهنگ و بینش های فلسفی و ذوق و هنر انسان های هر منطقه با توجه به دیدگاههای قومی آنان ساخته و پرداخته می شود.
اسامی برخی از رشته های سنتی و صنایع دستی منسوخ شده یا در حال منسوخ شدن که نیاز مبرم به احیاء دارند:
قواره بری (اصفهان – قزوین)
کنده کاری چوب (مازندران)
منبت کاری (آباده)
گره چینی
ارسی سازی
تراش سنگ خراسان
قلمکار نقاشی
چاپ باتیک
نقاشی پشت شیشه
چیق بافی
چارق دوزی (زنجان)
چموش (گیلان)
پاپیه ماشه
صحافی سنتی
سوخت (معرق چرم اصفهان)
طلاکوب (کوفته گری)
آیینه کاری
نمد
زیلو بافی
زری بافی
مخمل بافی
ترمه
دارایی بافی
عبا بافی
ابریشم بافی
کرباس بافی
شال ترمه
پارچه سری (خوی)
برک بافی
سفال (اصفهان)
سفال (مند گناباد)
سفال زرین فام
سفال (میناب)
سفال (کلپورگان)
سفال (زنور)
قفل سازی (چهارمحال و بختیاری)
زیورآلات محلی (منطقه ای)
ورشو (بروجرد- دزفول)
مینا (خوزستان)
فیروزه کوب (اصفهان)
توصیف برخی از رشته های در حال منسوخ شدن
سنگ تراشی
سنگ تراشی در دوره نخستین ظهور اسلام رونق و رواج دوره های گذشته را از دست داد و به دلیل ممنوعیت پیکره تراشی از سوی دین اسلام، هنر سنگتراشی انواع سنگ قبور رونق یافت. البته در برخی از شهرها مانند قم و مشهد این هنر هنوز اجرا می شود.
برای ساخت سنگهای بزرگ در مشهد از سنگی نرم با ترکیب میکا و تالک استفاده می شود که پس از صیقل خوردن به رنگی سبز برمی گردد.
بر طبق بررسی های انجام شده در مشهد هنوز 22 کارگاه سازنده آثار سنگی با حدوود 80 صنعتگر و بیش از 10 قلمزن دایر است که حدود 30 درصد آنها با استفاده از سنگهای مختلفی مانند مرمر، سیاه، سبز، قرمز و ..... آثاری مانند کاسه، بشقاب، گلدان و .... را تولید می کنند و مابقی با استفاده از سنگ میکا لوازم آشپزخانه را می سازند.
در گذشته صنعتگران در این شهر با سنگ سیاه آثاری مانند تبرزین و کشکول نیز می ساختند که این مصنوعات به کشورهایی مانند فرانسه و آلمان صادر می شد. اما به خاطر علاقه ایرانیان و استفاده از این آثار و همچنین به دلیل اینکه سازندگان آن نیز علاقه مند به تامین مایحتاج هم وطنان خود بودند و هستند تولید و ساخت اینگونه آثار محدود شده و حتی باعث تعطیلی برخی از کارگاهها نیز شد.
طریقه ساخت
در مرحله نخست سنگ به اندازه تقریبی محصول تولیدی برش داده می شود. سپس با کمک تیشه شکل ابتدایی آن ایجاد شده و به وسیله قلم های فلزی درشت داخل آن خالی و در مرحله بعد به وسیله قلم های کوچکتر پرداخت می شود و در مرحله نهایی به وسیله سوهان یا سنگ سمباده صیقل داده می شود.البته در حال حاضر تعداد اندکی از صنعتگران از شیوه های سنتی جهت ساخت آثار سنگی است استفاده نموده و مابقی آنان از تکنولوژی برای سرعت بخشیدن به کارشان استفاده نموده و از وسیله ای شبیه اره چوب بری استفاده می کنند.در دستگاه سنگتراشی کمانه ای است که با کمک زهی که به دور یک محور چوبی ایجاد شده دستگاه را به حرکت در می آورد و با عقب و جلو کردن کمانه سطح بیرونی سنگ پرداخت می شود.
در کل دستگاههای سـنگ تراشی اولیه مانند مته های آتشی ابتدایی است که کارشناسان احتمال می دهند کوزه ههای ظریف کرمان با دستگاههایی شبیه آنها ساخته شده باشد.اینگونه دستگاهها به ویـژه جهـت ساخـت دیـزی های بـدون دسته، کاسه، گلدان، قندان و آثـاری شـبیه آن استـفاده می شـود. آثـار ایـن شهـر به ویژه آثار زینتی معمولا به روش حکاکی تزیین می شوند. روش کنده کاری اسگرافیت بر روی بشقاب و یا کاسه در این شهر بدین گونه است:
سطح بیرونی ظرف با رنگ مشکی پوشانده شده سپس به کمک قلم های ظریف بر روی آثار اشکال دلخواهی را تراشیده و بدین ترتیب سطح رنگ آمیزی شده دست نخورده مانده و به حالت برجسته نمود می یابد.
پاپیه ماشه
پاپیه ماشه که در هنر صنایه دستی ایران به لاکی یا نقاشی روغنی شهرت دارد اساسا واژه ای فرانسوی است و به معنی کاغذ فشرده است. پاپیه ماشه به اشیایی مقوایی گفته می شود که سطح آن به وسیله مینیاتور تزیین شده و با لاک مخصوصی پوشش یافته است.سابقه تاریخی این هنر کاملا روشن نیست. اما از دوره سلجوقیان چنین بوده است:
سلجوقیان:
تا پس از دوره سلجوقیان کتابهای خطی ایران دارای جلد چرمی ساده یا ضربی و فاقد هر نوع تزیین بوده اند.
ایلخانی:
در شهر هرات، مرکز عمده تحقیقات و تالیفات، جلد کتابها چرمی ساده یا ضربی بوده و برای تزیین کتاب علاوه بر نقوش اسلیمی از خطوط ختایی نیز استفاده می شده است و احتمالا تا آن زمان ساخت جلدهای روغنی در ایران رواجی نداشته است.
صفویه:
با توجه به اسناد و مدارک بسیار این هنر در این دوره به ایران راه یافته و به موازات سایر انواع صنایع دستی شکل گرفته و متکامل شده است. در این دوره دو شهر قزوین و اصفهان مرکز عمده تولید محصولات روغنی بوده است. نقش این گروه هنری در این دو شهر نیز عبارت بود از نقوش مجالس شکار و رزم که با روش تذهیب با خطوط اسلیمی و ختایی آثار تزیین می شدند. در اواخر این دوره نیز نقش گل سرخ و گل و برگ های سایه دار طبیعی در پاپیه ماشه اصفهان استفاده می شده که در دوره زندیه به اوج کمال رسیده و در دوره قاجار و پس از آن نیز تا حال حاضر ادامه یافته است.
روش ساخت سنتی:
در ابتدا از این هنر در ایران جهت تهیه جلد کتاب استفاده می کردند. پس از آشنایی با شیوه های ساخت مقوا به فکر تهیه جلدهای روغنی به وسیله مقواهای دست ساز افتادند و از دو روش برای تهیه آنها استفاده کردند.
در روش نخست چلوار را به سریشم آغشته کرده، به اندازه دلخواه چندلا کرده و با مشته می کوبیدند و از آن مقوایی محکم و با دوام می ساختند که به آسانی قابل قطعه قطعه شدن نبود.
در روش دوم ابتدا کاغذهای باطله و تکه های منسوجات پنبه ای را در حوضچه ای که آب داخل آن مقدار زیادی شوره داشت ریخته و گاهی آنرا به وسیله پارو به هم زده و به کمک وسیله ای مانند گوشتکوب مشهور به کوبه آنرا کوبیده و گاهی مقداری سریش به آن اضافه کرده تا به شکل خمیری قهوه ای رنگ و چسبنده شود. پس از خارج کردن خمیر از حوضچه دوباره به آن سریش اضافه کرده و سپس آنرا داخل کیسه پارچه ای ریزبافتی می ریختند تا مقداری از آب آن گرفته شود.سپس خمیر را بر روی پارچه ای ریخته و با ماله ای چوبی آنرا صاف کرده و پس از خشک شدن، کاغذی ضخیم اما نرم با رنگی نخودی مایل به خاکستری که شبیه خشک کن های امروزی بود به دست می آمد که به کاغذ "زرتی" و یا "پیزوری" شهرت داشت.
پس از تهیه صفحات کاغذ، چند برگ از آنها را بر روی یکدیگر چسبانده و با مشته می کوبیدند و مقوایی فشرده را به دست می آوردند.سپس آنرا به اندازه دو طبله جلد چنان می بریدند که به غیر از سمت عطف، از طرفهای دیگر حدود 5 میلی متر بزرگتر از اندازه صفحات کتاب باشد.
بعد با کمـک سمباده پشت و روی آنرا صاف و هموار کرده و با کمک سوهان نرم و دنده ریز لبه هایش را ساییده تا به اندازه و قطع دلخواه در آمده و تیزی گوشه هایش نیز گرفته شود.در مرحله بعد دو تکه چرم را که کمی پهن تر از عطف کتاب بود آماده ساخته و بخش هایی از آنرا که لازم بود تا به وسیله آن طبله ها به هم بچسبند با تراش نازک کرده و بر طبله ها می چسباندند. به طوری که چرم قسمت عطف و سطح طبله های جلد، سطحی یکنواخت بیابد. پس از آن کار اصلی، یعنی تزیین جل شروع می شد. بدین صورت که در ابتدا سطح کار را با رنگی مناسب (اکثرا زرنیخی – زرد تیره) یا یشمی (سبز تیره) زیرسازی کرده، با روغن کمان (حاصل صمغ درخت سرو وحشی و روغن بزرک) آنرا پوشانده، قبل از آنکه روغن کاملا خشک شود مقداری مرغش یا دلربا (از خانواده سنگ کوارتز) ساییده و بر روی سطح کار می پاشیدند و سپس با غلطکی چوبی آنرا صاف کرده تا سوده ها در روغن کمان بنشیند و رویه جلد هموار شود و سپس دوباره آنرا با روغن کمان پوشانده و برای نقاشی در اختیار مینیاتوریست ها و مذهبان قرار می دادند.
روش ساخت امروزی:
ابتدا هنرمند یک برگ کاغذ سفید مرغوب را که طول و عرض آن حداقل 4 سانتی متر بیش از طول و عرض محصول مورد نظر است در آب خیسانده، بر روی قطعه سنگ مرمری که معمولا ابعاد آن 15*50*60 سانتی متر است پهن کرده، سپس کاغذ کاهی نامرغوب و اکثرا ورق های روزنامه بریده شده را در محلول سریش فرو برده و بر روی آن می چسباندند و آنقدر این کار را ادامه می دادند تا ضخامت آن به اندازه دلخواه برسد. سپس یک برگ کاغذ سفید را بر روی آنها چسبانده و بعد با کمک یک پرس و یا وزنه های سنگین آنرا تحت فشار قرار می دادند. پس از خشک شدن آن بعد از 24 ساعت آنرا با کمک گزن کفاشی به اندازه دلخواه بریده و گونیا می کردند.
در صورتیکه شکل مورد نظر هنرمند، دایره و یا استوانه باشد پس از ساخت جدار خارجی به وسیله قالبهای دلخواه سایر قسمتهای کالا را تهیه و پس از خشک شدن به هم می چسباندند و گوشه ها و زوایای آنرا با کمک سوهان و سمباده مرتب کرده و به نقاش تحویل می دهند.
روش نقاشی:
ابتدا سطوح خارجی و داخلی با یک رنگ آستر (از جنس رنگ روغنی) پوشانده شده و پس از خشک شدن سطوح داخلی را به همان رنگ آستری که معمولا هم سیاه است باقی گذاشته و شروع به نقاشی قسمت های خارجی و قابل رویت محصول می نمایند. اگر از رنگ روشن برای پوشش استفاده کرده باشند ابتدا یک لایه کتیرا را با قلم مو بر روی سطح مالیده و سپس به طراحی و رنگ آمیزی نقوش می پردازند. ولی اگر از رنگ سیاه و سایر رنگ های تیره استفاده کرده باشند پس از استفاده از لعاب کتیرا به نسبت نوع نقشی که تصمیم به ترسیم آن دارند به رنگ آمیزی زمینه و پس از آن ترسیم نقوش می پردازند و در این مرحله نوبت به روغن کاری محصول می رسد. به دلیل اینکه از رنگهایی مانند گوهاش یا آکوارل که در آب به راحتی حل می شود استفاده می شود به منظور شفافیت بخشیدن به رنگها و ثبوت آنها روی نقش با روغن مخصوصی آغشته می شود.قبلا از روغنی جهت تثبیت استفاده میشد که فرمول ساخت آن را تنها پاپیه ماشه سازان در اختیار داشتند. اما در حال حاضر از روغن های سادیلوکسی که توسط کارخانجات رنگ سازی تولید می شود استفاده می کنند.روغن کاری در سه مرحله و با کمک قلم موی نرم در تمام سطوح خارجی و داخلی انجام می شود.
ابریشم بافی
ابریشم در حدود 330 سال ق.م از چین به ایران راه یافت و از آنجا که مسیر جاده ابریشم از ایران می گذشت تجار ابریشم را با قیمت پایین تری از تاجران چینی خریداری کرده و به کشورهای مغرب زمین می فروختند که البته این مورد را م.س.دیماند نویسنده کتاب "راهنمای صنایع اسلامی" متذکر شده که انحصار تجارت ابریشم بین چین و مغرب زمین در دست تاجران ایرانی بوده است. جالب اینجاست که در ایران دستگاههای بافندگی پارچه های ابریشمی وجود داشت. به طوریکه تاورنیه در سفرنامه خود آورده است که: تبریز عده کثیری بافنده ابریشم دارد که خیلی ماهر هستند و پارچه های خوب و قشنگ می بافند و عده این صنعتگران بیشتر از همه اقسام دیگر صنعتگران است. البته در سالهای 241 الی 272 میلادی و پس از تصرف انطاکیه گروهی بافنده آرامی به خوزستان آورده شدند که برخی از پارچه های موجود در کلیساهای اروپا و منسوجات به دست آمده در شیخ عباده و اخمیم مصر از همین دوره است.نقوش پارچه های ابریشمی در این دوره شلوغ و پرکار بوده و در پنج رنگ و آنهم منحصرا تیره بافته می شد. برخی از پارچه های دیگر نیز دارای رنگ کبود سیر یا سفید بود.
گلابتون دوزی (کم دوزی، گلدوزی، برودری دوزی، کمان دوزی)
در دایره المعارف فارسی به سرپرستی رضا اقصی آمده است: گلابتون تاری است که در زری بافی و نقده کوبی به کار می رود و در انواع قیمتی، مغز آن ابریشم است و بر گرد آن رشته های نازکی از نقره آمیخته با طلا می پیچند. معمولا مقدار طلای این رشته ها دو تا سه درصد است، اما در گلابتون بعضی از زری های عصر صفویه تا پنجاه درصد طلا نیز به کار رفته.
در کتاب دکتر معین نیز درباره گلابتون آمده است:
گلابتون طلایی است که از حدیده کشیده و به هیئت ریسمان باریک ساخته باشند و گلابتون نوعی دوزندگی است که جنبه تزیینی دارد و در آن نخ گلابتون به کار می رود.
در حال حاضر به جای روکش طلا از نخ هایی با روکش فلزی زرد و یا سفید که معمولا در کشور پاکستان تولید می شود استفاده می گردد.
در گذشته در اقصی نقاط کشور ایران این هنر اجرا می شد. اما هم اکنون تنها در استان هرمزگان و به ویژه شهرهای بندر لنگه، بندر عباس و میناب تولید آن رواج دارد.
گلابتون به دو روش استفاده می گردد:
گلابتون دوزی هایی که در ان نخ طلایی مستقیما زمینه اصلی را تزیین می دهد. تعداد هنرهایی که از این روش جهت اجرا استفاده می کنند بسیار بوده و از صدها مورد تجاوز می کند. مانند خامه دوزی، ساقه دوزی، سکمه دوزی، چشمه دوزی، دندان موشی، ژور، سلسله، سمن در لعل، نقده دوزی و قلابدوزی.
گلابتون دوزی هایی که برای اتصال و نصب روبان، نوار، قیطان یا دانه، منجوق، پولک و غیره بر روی زمینه اصلی به کار گرفته می شود. از این روش بیشتر در ملیله دوزی، پیله، منجوق، پولک دوزی، شمسه دوزی و قیطان دوزی استفاده می شود.
در حال حاضر بیشتر زنان و دختران در خانه به اجرای این هنر می پردازند و آنهم در ازای گرفتن سفارش از مشتری. زیرا از یک سو میزان تقاضا محدود بوده و از سوی دیگر زمینه های استفاده از گلابتون محدود شده است.
منبت کاری
منبت کاری یعنی هنر برجسته کاری و مشبک نمودن چوب بر اساس نقشه ای دقیق.
ناگفته نماند که این تعریف تنها دربردارنده اصول کلی این هنر بوده و هیچ خاطره ای را زنده نمی کند. در حالیکه چوبهای منبت کاری شده هرکدام آداب و رسوم و ذوق سرشار ملتی را دربردارد و نشان می دهد که در برابر حوادث و ناملایمات روزگار این هنر راه خود را گم نکرده است.
باتیک همزاد قلمکار (چاپ کلاقه ای)
این هنر نوعی چاپ سنتی بر روی پارچه است که هم اینک نیز در بخشی از کشورهای جنوبشرقی آسیا، بخشی از اروپا و افریقا رایج است. در ایران نیز در روستاهای اطراف تبریز و به ویژه در مناطق روستایی اسکو، کهنمو، اسکندان، دیزج، باویل علیا و سفلی به عنوان مرکز تولید، استفاده از این هنر رایج است.
علت نامگذاری این هنر نیز چنین بود که چون قسمت هایی از پارچه ای را که باید رنگ می شد به اشکال خاصی گره می زدند و سپس رنگ می زدند، وقتی که رنگرزی انجام می شد و رنگ خشک می شد گره را باز می کردند و بخشی از پارچه که گره خورده بود رنگ نخورده می ماند و همچنین در رنگرزی نیز بیشتر از رنگ سیاه استفاده می شد و پارچه را به شکل پر کلاغ تداعی بود به همین دلیل به هنر کلاغه ای، کلاغی، کلاقی یا کلاقه ای معروف شده بود.
این هنر اصالتا چینی و آنهم مربوط به 2000 سال قبل است. اما با توجه اخبار برخی سیاحان احتمالا از قرن 6 ق.م ساکنان کرانه های دریاچه مازندران با روش چاپ پارچه به روشی که امروز باتیک نامیده می شود آشنایی داشته اند. اما تا کنون مدارک و شواهد دقیقی در این زمینه در دست نیست و این روایت بیشتر مورد قبول است که این هنر توسط اقوام مهاجر روسی به ایران راه یافته است.
روش ساخت سنتی
ابتدا برگ درخت موز را درون محلول سود سوزاور حل کرده و مایع چسبناک حاصله را با خاک رس مخلوط نموده و سپس به وسیله قلم مو با ابزار دیگری از این ماده مقاوم به عنوان جوهر استفاده و نقوش دلخواه را بر روی ابریشم خام نقاشی می کردند و سپس به رنگرزی آن می پرداختند و از آنجا که پس از رنگرزی و شستشوی پارچه نقاطی که قبلا به وسیله ماده مقاوم پوشانده شده بود سفید باقی می ماند. اگر می خواستند پارچه را رنگ کنند مجددا قسمت های رنگ شده را با ماده مقاوم پوشانده و مبادرت به رنگرزی دوباره یا چندباره آن می کردند و با تکرار این عمل پارچه، نقش های رنگین و متنوعی به خود می گرفت.
این روش تا زمانیکه ایرانیان موم را ابداع کردند اجرا می شد و پس از آن ابتدا صنعتگران دو طرف پارچه را با موم آغشته کرده و سپس به تراشیدن بخش هایی از پارچه می پرداختند. بر خلاف روش قبل در این شیوه زمینه کار سفید می ماند و نقوش رنگ را جذب می کرد و اگر هنرمند می خواست رنگ یا نقش دیگری به پارچه اضافه کند قسمتهای رنگ آمیزی شده قبلی را پوشانده و به جای موم بخش های دیگری از پارچه را برداشته و رنگرزی را ادامه می دادند.این روش هنوز در بخش هایی از هندوستان، مصر و چین رایج است. اشکال این روش این است که امکان بهره گیری از رنگ های گرم وجود ندارد و به دلیل سرعت ذوب شدن موم در اثر گرما کمتر می توان به نتیجه مطلوبی دست یافت.
اما روشی را که هم اکنون ایرانی ها در هنر باتیک به جای دو روش بالا استفاده می نمایند استفاده از واکس باتیک است که در این روش این ماده مقاوم کاملا در تار و پود پارچه نفوذ کرده و هر دو روی پارچه نقشی کاملا یکسان و شفاف به خود می گیرد.
به خاطر استفاده از واکس امکان استفاده از رنگ های گرم به راحتی امکان پذیر بوده و هنرمند می تواند مصنوعاتی با ثبات رنگ و درخشندگی بیشتر تولید کند.
شیوه فعلی تولید
ابتدا عملیاتی به نام صمغ گیری، سفیدگری و وزن دادن انجام می شود. در اسکو صمغ گیری بر روی پارچه های ابریشمی انجام می شود و با کمک کربنات دوسود و مقداری صابون در جوش شیرین صمغ ابریشم از آن کم می شود. زمان صمغ گیری معمولا از نیم ساعت تجاوز نمی کند. سپس اگر قرار بود پارچه با نقوش سفید تولید شود سفیدگری انجام شده و صنعتگر با کمک تخم خربزه و روشنک به انجام این کار می پردازد. (تخم خربزه هم برای سفید کردن ابریشم استفاده شده و هم جهت نرم کردن) وزن کردن نیز عبارت است از جایگزین کردن وزنی که توسط صمغ گیری از ابریشم کم شده است.
سپس کار چاپ و انتقال نقوش انجام می شود. بدین شکل که صنعتگر واکس را به صورت مذاب درآورده و سپس مهر چوبی را در داخل آن فرو برده تا مقداری واکس به خود جذب کند. پس از آن، قالب را بر روی پارچه صاف زده و این کار تا زمانیکه پارچه از طرح پر شود ادامه پیدا می کند.در انتها پارچه سفید دارای نقوشی از واکس است که اگر رنگ آمیزی شود قسمت های خالی مانده قادر به جذب رنگ بوده و بخش هایی که از واکس پوشیده شده سفید خواهد ماند.
سپس صنعتگر بدون برداشتن واکس، قسمت های دیگری از پارچه را پوشانده و عمل رنگرزی را تکرار می کند و این عمل را تا بهره گیری از کلیه نقوش و رنگ های مورد نظر ادامه می دهد. در انتهای کار و برداشتن واکس از روی پارچه (موم زدایی) طاقه یا قواره پارچه رنگین و منقوشی به دست می آید که در آن محل واکس خورده اول به رنگ اصلی، محل های پوشیده شده در مرحله دوم به رنگ نخستین رنگرزی، محل های پوشیده شده در مرحله سوم به رنگ دومین رنگ آمیزی و .... بوده و متن اصلی پارچه، رنگ آخرین رنگرزی را دارد.
موم زدایی نیز بدین شکل انجام می شود که پس از اتمام عملیات چاپ و رنگرزی، پارچه آماده شده را بر روی سطحی هموار گسترده و بر روی آن یک صفحه کاغذ کاهی یا روزنامه قرار داده و اطویی داغ را بر روی سطح پارچه می کشند تا در اثر حرارت موم ذوب و جذب کاغذ کاهی گردد. گاهی برای اطمینان بیشتر، موم زدایی دوبار انجام می شود تا احتمالا موم اضافه بر روی پارچه باقی نماند و رنگی که زیر آن قرار دارد کاملا شفاف جلوه کند.
زیلوبافی میبد
زیلو یکی از با ارزش ترین هنرهای دست بافت ایرانی بوده که نمی توان برای قدمت و سابقه تاریخی آن زمان مشخصی را معین کرد. در منابع تاریخی مشخصا به هنر زیلو پرداخته نشده و تنها در کنار نام اماکنی همچون مساجد بدان نیز پرداخته شده است. درباره چگونگی پیدایش آن، برخی این هنر را زاییده از هنر حصیربافی می دانند و معتقدند این هنر مرحله تکامل یافته هنر حصیربافی است و برخی نیز واژه zillu را در فرهنگ غربی برگرفته از نام حصیر می دانند و معتقدند این واژه از فرهنگ ایران به غرب راه یافته است. زیرا زیلو شباهت بسیاری به بافت حصیر دارد.
در منابع مختلف در مورد کلمه زیلو تعاریف متفاوتی بدون رسیدن به اجماع ارائه شده است. مثلا
فرهنگ معین زیلو را فرشی کم بها معرفی کرده و آنرا نوعی گلیم شطرنجی دانسته است. فرهنگ نفیسی آنرا نوعی پلاس و گلیم پنبه ای می داند که بهترین نمونه های آن در یزد بافته می شود.
در بسیاری دیگر از منابع نیز واژه زیلو را با فرش یکسان معرفی کرده اند. مثلا در نزهه القلوب در بخش مربوط به قالی قلعه وازه زیلو مطابق قالی آورده شده است.
زیلو در بافت خود شباهت بسیاری به حصیر داشته و به عنوان زیرانداز استفاده می شده است. این هنر ارزشمند در واقع یکی از هنرهای مهم ایرانیان بوده که به لحاظ کارگیری مواد و مصالح و شیوه تهیه و همچنین نقوش بدیع و بی نظیر آن از جمله مهمترین صنایع دستی ایرانیان به حساب می آید و مدت ها است که در منازل و اماکن مذهبی به عنوان کف پوش استفاده می شود.
اما امروزه آنچه را که باید به طور یقین اقرار نمود این است که میبد یکی از مهمترین مراکز تولید زیلو است و در گسترش و رونق این مهم سهم بسزایی داشته است. آنچه شایان ذکر است این است که قدمت این هنر در میبد به پیش ار اسلام بازمی گردد و حتی عقیده بر این است که زیلو از ابداعات این خطه بوده و گسترش بافت آن به وسیله استادکاران میبدی صورت گرفته است. البته هنوز هیچگونه تصدیق و تاییدی صحت بر موارد فوق ارائه نشده و آنچه گفته شده در حد تحقیقات دانشجویی بوده است. اگرچه باید دانست هنرمندان میبدی دیرزمانی است که با بافت زیلو آشنا بوده و دخل و تصرفات بسیاری در ارائه شیوه بافت و نقوش آن داشته اند.
بخش های مختلف تولید:
نخ پنبه
نخ پنبه به عنوان ماده اصلی بافت زیلو استفاده می شود که در گذشته به کمک چرخ نخ ریسی در محل تولیـد می شد. پنـبه را پـس از ریسیدن به کلاف تبدیل کرده و برای تار و پود زیلو به کار می بردند. این نخ در اصطلاح محلی هری، شلیط یا نخ رسمی نامیده می شد. زیلویی که با این نخ بافته می شد بسیار مقاوم بوده و ظرافت آن نیز به کیفیت مرحله نخ ریسی و دقت در بافت بستگی داشت. هم اکنون بافندگان از نخ های کارخانه ای که به هندی معروف است استفاده می کنند. این نخ ها دارای شماره ای است که شماره 5 آن بیش از هر شماره ای مورد استفاده زیلوبافان است.
رنگ
زیلوها به طور کل از تنوع رنگ کمتری به نسبت فرش برخوردار است. این سادگی و بی پیرایگی باعث شده که زیلو با معماری مکانی که با آن مفروش شده بود هم آهنگ شود. مثلا در مساجد زیلوها با رنگ آبی و سفید کاشی های فیروزه ای منطبق بود.
رنگ ها نیز مانند بسیاری از مواد، در محل آماده می شد و بیشتر نیز از روناس، نیل و پوست گردو تهیه می شد. منشاء این رنگ ها گیاهی بوده و ویژگی آن ثبات و عدم تغییر در مقابل نور خورشید و شستشوی آن بود.
زیلوها از نظر کاربرد و رنگ به 3 گروه تقسیم می شود:
زیلوهای با رنگ آبی و سفید که مختص مساجد و اماکن متبرکه است.
زیلوهای جوهری با رنگ آبی و گلی که برای مصارف خانگی بوده و نسبتا ارزان قیمت است.
زیلوهای نفتال با رنگ سبز و گلی که مرغوبترین نوع زیلو است.
هم اکنون رنگها به صورت صنعتی و نه دیگر به شیوه سنتی تولید می شود. در میبد نیز که یکی از مهمترین مراکز تولید رنگ ثابت و گیاهی بوده است دیگر هیچ استادکاری وجود نداشته و در معدود زیلوهای بافته شده نیز با رنگ های نامرغوب صنعتی تولید شده است.
چله کشی
چله کشی در این هنر مانند گلیم و قالی انجام می شود. اما چله کشی زیلو در واحد سطح به دوبرابر تعداد چله های گلیم می رسد که البته این موضوع تنها تفاوت در گلیم و زیلو نیست و برتریهای دیگری نیز زیلو نسبت به گلیم دارا می باشد. مثلا زیلو دارای نقشی است که این نقش از طریق پودهای رنگین در آن بافته می شود و دیگر اینکه زیلو دورو بافته شده که هر رو می تواند نقشی جداگانه داشته باشد.
روش چله کشی در میبد بدین صورت است که در کوچه یا حیاط دو میله حدود 50 سانتی متری به نام نیفله به ارتفاع حدود 1 متر از سطح زمین و به فاصله 30 متر از یکدیگر نصب می کنند. سپس نخ ها را به این میله می اندازند. در محل به این عمل کاردوونی یا کاردوانی گفته می شود. پس از این تارها را از نیفله خارج کرده و جمع می کنند و در محلی بزرگ آنرا پهن می کنند. سپس نخ ها را به فاصله معین از هم باز می کنند و از دو طرف محکم می کشند. بعد چله را روی زمین می گذارند و دور چوبی می پیچند و به کارگاه زیلوبافی می برند. در کارگاه چله را ابتدا روی تیر پایین می پیچند، سپس کم کم آنرا روی تیر بالا انتقال می دهند. زمانیکه چله به طور کامل روی تیر بالا پیچیده شد کار نقش بندی شروع می شود که اصطلاحا به آن سه به جال می گویند.
مراحل فنی بافت زیلو:
در بافت زیلو برای درهم تنیدن تار و پود از فن کلی و کمونه استفاده می کنند. یعنی آنچه در دستگاههای بافندگی چاله دار با پدال و متعلقات آن و در قالی بافی با دست ماهر بافندگان انجام می شود در زیلوبافی به وسیله کلی، کمونه و شلیط صورت می گیرد. تقسیم شلیط به اجزای مختلف و سپس کرت بندی آن برای تحقق چنین امری است ولی تا رسیدن به مرحله بافت سه کار دیگر را نیز باید انجام داد:
انتخاب شلیط
پودکشی
نقش پردازی و ترتیب بافت آن
نقش:
نقش در هنر زیلوبافی آنچنان ساده است که می توان در آن سادگی رفتار، گفتار، پوشش و زندگی مردم را دریافت. نقشمایه ها را می توان به 3 دسته تقسیم کرد:
نقش هایی که در فرش هایی مانند گلیم و قالی نیز دیده می شود. مخصوصا فرش هایی که بیشتر از نقوش شکسته بهره می گیرند.
نقوشی که بین زیلو و نقوش تزیینی معماری ایرانی ارتباط مشترک دارند و در برخی موارد نیز دارای اسا
در مسابقه تنگ كردن و تجاوز به عرصه اين بناي تاريخي پيش از آنكه روستاييان خانههاي خود را به 200متري آن نزديك كنند اين اداره برق منطقه بود كه چند سال پيش با به زمين نشاندن تيرهاي چراغ برق در فاصله چهارمتري بنا مقام نخست را در برهمزدن حريم اين محل به خود اختصاص داد و البته تذكري نيز از سوي هيچ مرجعي دريافت نكرد.
صدرا محقق
آرامگاه كوروش كوچك يا گور دختر، فرقي نميكند، سازهاش درست مشابه آرامگاه كوروش كبير است، تماما با سنگ ساخته شده و اندازهاش كوچكتر از آرامگاه كوروش است اما قدمتش به همان زمان دوران هخامنشيان برميگردد.
اين سازه هخامنشي زيبا از معدود بناهايي است كه مشابه آرامگاه كوروش بزرگ در پاسارگاد ساخته شده. دكتر شاپور شهبازي از باستانشناسان بزرگ كشور معتقد بود اين آرامگاه به كوروش كوچك تعلق دارد. بوميان و روستاييان اطراف اما آن را به نام گور دختر ميشناسند. گور دختر در سال 1376 با شماره 1897 در فهرست آثار ملي ايران به ثبت رسيده است.
از سويي بر اساس قانون هرگونه دخل و تصرف در حريم آثار ثبتشده در اين فهرست تا شعاع صدمتري جرم محسوب ميشود. اين قانون اما براي گور دختر معناي خاصي ندارد، چرا كه خانهها و تجهيزات روستاييان در دشت «ميانكوهي پشت پَر» در تنگ ارم دشتستان لحظه به لحظه عرصه را بر بناي «گور دختر» يا آنگونه كه برخي باستانشناسان معتقدند آرامگاه «كوروش كوچك» تنگ كرده و حريم قانوني اين بنا در محاصره ساخت و ساز قرار گرفته است به گونهاي كه روستاييان منطقه، اطراف اين آرامگاه به ساخت و ساز خانه براي خود و آغل براي گوسفندانشان اقدام كردهاند.
حلقه محاصره تنگتر میشود
حلقه محاصره بر اين بناي هخامنشي هرلحظه هم تنگتر و تنگتر ميشود، با اين حال ميراث فرهنگي استان بوشهر كه وظيفه محافظت از اين بناي تاريخي را بر عهده دارد تاكنون اقدام خاصي براي رعايت و حفظ حريم آن نكرده است.
در عوض گفته ميشود روستايياني كه خانههايشان را در همسايگي اين بنا برپا كردهاند و لحظه به لحظه متر به متر به آن نزديكتر ميشوند خود وظيفه حفاظت از آن را بر عهده دارند. البته آنگونه كه شاهدان عيني اين آرامگاه هخامنشي به شرق گفتهاند حساسيت اين روستاييان براي نگهداري از اين بنا به ويژه در شرايطي كه ميل بيمارگونهاي در برخي از هموطنان براي تخريب و غارت آثار تاريخي شايع شده، در نوع خود مثالزدني است.
با اين همه اما طبيعتا شيوه محافظت افراد روستايي منطبق بر اصول كارشناسي و علمي محافظت از آثار تاريخي نيست، نشان به آن نشان كه در اين ميان رعايت حريم منظري اثر به هيچوجه جدي گرفته نشده است.
هماكنون خانههاي روستاييان پشت پَر در تنگ ارم به چندمتري اين بناي زيباي بازمانده از عهد هخامنشيان رسيده و اگر وضع بر همين منوال ادامه يابد بعيد نيست چندي ديگر آرامگاه كوروش كوچك در ميان انبوهي از خانههاي روستايي ناپديد شود.
دشتی که روستا شد
اين دشت تا حدود 20 سال قبل كاملا خالي از سكنه بود و تنها در فصلهاي گرم سال ميزبان عشايري بود كه براي گذران تابستانهاي گرم جنوب به اين منطقه كوچ ميكردند، با گذشت زمان و رخ بر بستن فرهنگ كوچ و كوچروي، عشاير يكجانشين شدند و چه جايي بهتر از اين دشت زيبا و خوشآب و هوا.
پس از استقرار و اسكان بيضابطه عشاير و كوبيده شدن اولين كلنگي كه با نيت ساخت خانه در اين محل بر زمين خورد خدماترساني از جمله برق و آب به اين روستا آغاز شد و همين مساله روز به روز بر جميعت روستا اضافه كرد. در اين ميان اما اداره ميراث فرهنگي استان بوشهر كه از وجود اين آرامگاه در دل اين دشت مطلع بود اقدام خاصي براي محافظت از حريم اثر در برابر ميل خانهسازي روستاييان نكرد. جالب آنكه در مسابقه تنگ كردن و تجاوز به عرصه اين بناي تاريخي پيش از آنكه روستاييان خانههاي خود را به 200متري آن نزديك كنند اين اداره برق منطقه بود كه چند سال پيش با به زمين نشاندن تيرهاي چراغ برق در فاصله چهارمتري بنا مقام نخست را در برهمزدن حريم اين بنا به خود اختصاص داد و البته هيچ تذكري نيز از سوي هيچ مرجعي دريافت نكرد.
ميتوان گفت افزايش ساخت و ساز در اطراف گور دختر تنها نتيجه بيتوجهي به اين محوطه و عدم نظارت بر وضعيت آن است زيرا براي جلوگيري از تجاوز به حريم آن در دشت وسيعي كه ميتوان به راحتي ساخت و ساز روستاييان در آن را به هر سمتي سوق داد كار سخت و ناممكني نيست. اما اين كار صورت نگرفت تا همسايگان محلي گور دختر هر روز به آن نزديكتر شوند.
وقتي گور دختر كشف شد
براساس منابع موجود گور دختر را ابتدا يك باستانشناس بلژيكي به نام «لويي واندنبرگ» در سال 1339 خورشيدي كشف كرد. واندنبرگ خود معتقد بود گوردختر قبر «چيش پيش» يا كوروش اول (جد كوروش كبير) است اما گمانهها در مورد اين بنا فراوان است. وجود آرامگاه «ماندانا» مادر كوروش و «آتش سا» دختر كوروش برخي ديگر از گمانهها درباره اين بنا هستند.
معماري بناي گور دختر درست مشابه آرامگاه كوروش در پاسارگاد اما در مقياسي كوچكتر است. كل بنا از ٢٤ قطعه سنگ در ابعاد مختلف ساخته و بهوسيله بستهاي دم چلچلهاي به يكديگر متصل شدهاند. در ساخت اين بنا مانند ديگر سازههاي ساختهشده توسط معماران هخامنشي هيچگونه ملاتي به كار نرفته است. بر بالاي اين مقبره قسمتي فرورفتگي شبيه به يك قاب وجود دارد كه احتمالا جايگاه قرار گرفتن كتيبهاي مربوط به آن بوده است. ارتفاع واقعي بنا چهار مترونيم است و در درون اتاقك بنا حوضچه كوچكي وجود دارد.
مرمت اصولی
خوشبختانه گور دختر در اوايل دهه 80 از سوي يك تيم مرمت آثار تاريخي به سرپرستي «حسن راهساز» به صورتي ويژه مرمت و احيا شد كه بنا به گفته كارشناسان اين پروژه از جمله كارهاي موفق اين تيم مرمت بوده است.
مرمتگران گور دختر براي مرمت و احياي آن تمام 24 قطعه سنگ بنا را پياده كرده و برخي قطعات آن را كه دچار رانش و جابهجايي يا ناپديد شده بودند اصلاح يا با قطعات جديد سنگ جايگزين كردند. بر اساس اصول كارشناسي بايد در مرمت بناهاي باستاني تفاوت قطعات جديد با قطعات اصلي بنا معلوم باشد كه اين اصل در مرمت بناي گور دختر به خوبي از سوي تيم مرمت رعايت شده بود. پيش از شروع كار يك مستندنگاري كامل نيز از همه اجزاي بنا صورت گرفت و پس از آن كار مرمت آغاز شد كه نتيجه خوبي نيز در پي داشت.
کوروش کوچک تنها نیست
با توجه به احياي گور دختر در آن زمان و وجود آثار تاريخي در محوطه اطراف مسوولان ذيربط ميتوانستند در صورت استفاده درست از ظرفيتهاي اين محوطه پراهميت تاريخي آن را در فهرست آثار جهاني يونسكو به ثبت برسانند اما تاكنون اين مساله تحقق نيافته و با توجه به شرايط جديد و تجاوزهاي صورتگرفته به حريم گوردختر بايد خيال ثبت جهاني آن را از سر بيرون كرد.
سازه بناي تاريخي گور دختر به دليل شباهت به آرامگاه كوروش بزرگ هخامنشي به آرامگاه كوروش كوچك معروف است. اين آرامگاه سنگي در سال 1376 با شماره 1897 در فهرست آثار ملي ايران به ثبت رسيد.
البته هخامنشيان در برازجان تنها گور دختر را از خود به يادگار نگذاشتهاند و علاوه بر آن «چرخاب» متعلق به كوروش در يككيلومتري جنوب غرب برازجان و كاخ «سنگ سياه» و كاخ «بردك سياه» در دشتستان نيز بناهايي مربوط به اين دوره از تاريخ در اين سرزمين هستند. اما گور دختر در مقايسه با اين سه كاخ تنها بنايي است كه همچنان سرپا مانده است.
مجدالدين رحيمي كارشناس ميراث فرهنگي و رشته مرمت و احياي بناها و بافتهاي تاريخي در اينباره به خبرگزاري ميراث ميگويد: «بنياد مسكن استان بدون توجه به اين دشت تاريخي اجازه توسعه و رشد اين آبادي را صادر كرده است، مدرسهسازي و جادهسازي و ديگر زيرساختهاي لازم در اين دشت احداث شده و همين امر موجب آن شده دشتي كه تا 20 سال پيش خالي از سكنه بود آرام آرام در حال تبديل شدن به روستايي پرجمعيت است.»
وي ميافزايد: «در يكي از همين اقدامها در فاصله پنج متري پشت بناي گور دختر يك تير چراغ برق نصب شده، در حالي كه براساس قانون هرگونه ساخت و ساز و احداث بنا و اثر جديد در حريم آثار تاريخي ثبت ملي ممنوع است. در اقدامي ديگر متاسفانه اداره ميراث فرهنگي بوشهر فردي را كه در نزديكي و فاصله 20متري بنا اقدام به ساخت خانه و آغل گوسفندان كرده است براي محافظت از بنا استخدام كرد. در حالي كه ساخت و سازهاي انجامشده بيشترين آسيبها را به حريم منظري بنا وارد كرده است.»
بنا بر گفته رحيمي دشت محل واقع شدن بناي گور دختر در دوره ساسانيان به يك شهر تبديل شد كه به شهر تاريخي «قندگيان» معروف است، علاوه بر اين باستانشناسان بزرگي مانند ريچارد فراي نيز در باب اهميتهاي اين دشت و اين آرامگاه مقالاتي نوشتهاند. در همين حال هر روز بر جمعيت اين روستاي كوچك افزوده شده و ميزان ساخت و سازها در آن نيز بيشتر ميشود. به نظر ميرسد اگر اداره ميراث بوشهر براي رعايت قوانين مربوط به آثار واردشده در فهرست ثبت ملي پافشاري نكند به زودي ساختوسازها تا ديوار به ديوار اين بنا نيز خواهد رسيد.
آرامگاه هخامنشی بدون محافظ
بر اساس مشاهدات گردشگران نوروزي امسال كه سختي سفر به اين منطقه و ديدن اين اثر تاريخي را به خود هموار كردهاند وضعيت گور دختر به نسبت سالهاي قبل هم بدتر شده است.
در همين رابطه فريد ثاني عكاس و وبلاگنويس كه چندي پيش براي ديدن گور دختر رفته بود در اينباره گفته است: در كشورهاي همسايه و برخي از كشورهاي در حال توسعه كه بهدنبال نمايش قدمت و تمدن خود هستند، شايد اگر كلبه خرابهاي با 200سال قدمت پيدا كنند آن را هم تبديل به يك مكان گردشگري و شناسنامه قدمت آن سرزمين بكنند، اما در جنوب ايران در مرز استانهاي فارس و بوشهر و اطراف شهرستان تنگ ارم، مقبرهاي وجود دارد به اسم گور دختر منتسب به خواهر بزرگ يا مادر كوروش بزرگ.
مسلما قدمت اين بنا حدود 2500 سال است، با اين حال اما پيدا كردن اين مقبره باستاني بسيار سخت است! زيرا اين مقبره در يك روستاي كوچك ميان خانههاي روستايي و بدون هيچگونه محافظتي رها شده و هيچگونه حصار، دورچين، جدول يا حتي سيمخاردار هم اطراف آن نيست. شما ميتوانيد با خودرو خود تا كنار آن برويد يا اگر دقت نكنيد به آن برخورد كنيد چون چراغي هم براي روشنايي آن وجود ندارد. تير برق روستا در سهمتري آن فرو رفته و اصلا انگار كه اين بنا وجود ندارد.
اين وبلاگنويس ميافزايد: «شايد بهتر بود اداره ميراث فرهنگي استان بوشهر و سازمان ميراث فرهنگي گوشه چشمي هم به اين مقبره 2500ساله منسوب به خانواده بنيانگذار كشور ايران ميكرد تا هم رسالت اصلي خود (حفظ ميراث فرهنگي) را انجام داده باشد هم به توسعه گردشگري آن محل كمكي كرده باشد. البته اگر قرار باشد با بدسليقگي دور آن ديوار زشتي بكشند و منظره آن را هم خراب كنند و با جذب مردم زباله اطراف آن بريزند، بهتر است اصلا كاري نكنند ولي اين شرايط براي من به عنوان يك عكاس اصلا بد نشد زيرا طبق قانوني عجيب، ماموران ميراث فرهنگي با ديدن دوربين مقداري بزرگتر از كف دست، مزاحم عكاس شده و عكاسي را از بناهاي تحت پوشش ميراث ممنوع اعلام ميكنند! اما در اين محل هيچكس نبود و من بهراحتي از مقبره عكاسي كردم، شايد خداي نكرده فردا در تاريكي شب كاميوني به اين مقبره برخورد كرد و عكسهاي من آخرين عكسهاي ثبتشده از اين بنا بودند.» تاكنون توجه به آرامگاه كوروش كوچك آنگونه كه شايسته است نه در ميان متوليان سازمان ميراث فرهنگي كشور و نه در رسانهها مورد توجه قرار نگرفته است، با اين حال اين بناي تاريخي و ارزشمند در دل دشت «ميانكوهي پشت پَر» در تنگ ارم بوشهر در خلال بيتوجهيها در حلقه خانه روستايياني كه همسايهاش شدهاند روزگار ميگذراند. تنها هرازگاهي گردشگران و علاقهمنداني كه به سختي و مشقت به اين منطقه ميرسند و از مشكلات و آسيبهايي كه آن را تهديد ميكند، عكسي تهيه و منتشر ميكنند تا شايد حساسيتي را در كسي برانگيزند.
البته اين وبلاگنويس كه به تازگي از گوردختر بازديد كرده است نوشته شايد بايد خوشحال بود كه هنوز متوليان امور ميراث كشور براي ساماندهي اين اثر تاريخي دست به كار نشدهاند، چرا كه تجربه ثابت كرده در پارهاي مواقع گذاشتن آثار تاريخي به حال خود و دست طبيعت بهتر و مفيدتر از سپردن آنها به دست پروژههاي مرمتي و حفاظتي غيركارشناسي و غيراصولي باشد.